: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
از قلب تیر خورده ام به آسمان راه شیری....گزارش اول... در پی سالیانی که در این کره خاکی زیسته ام چیزهای زیادی شنیده ام....این جا آدم ها چیزهایی میگویند که انگاری با چیزهایی که تو گفته ای کمی! متفاوت است....اینجا بعضی از آدمها میگویند بهشت و جهنم وجود ندارد آخوندها خودشان از خودشان درآورده اند تا بر ما حکومت کنند....یعنی واقعا بهشت و جهنم وجود ندارد؟....یعنی قرآن ساخته دست آخوندهاست؟.....دایی ام شاکی بود و میگفت حوزه علمیه در جای جای ایران باید روحانی بفرستد که اسلام را به بچه های نوجوان بفهماند .....میگفت باید سر مایه گذاری کنند...جای تعجب است وقتی داشتم با پسرش صحبت میکردم تازه فهمیدم که پسرش نمیداند که من به او محرم نیستم....فکر کنم دایی ام راست میگفت باید بیشتر سرمایه گذاری کنند ....ولی نمیدانم چرا دایی من خودش اینها را به پسرش یاد نداد.... ..نمیدانم چرا.....ولی خیلی از اوقات اینجا آدمها مسولیت خود را انجام نمیدهند ولی از دیگران انتظار دارند که وظیفه شان را کامل انجام دهند .... خاله ام میگفت پسر خاله ات مانند برادرت میماند نمیخواهد حجاب بگیری......نمیدانم خاله ام راست میگفت یا نه....دختر خاله ام از من پرسید اگر من نخواهم با افراد نامحرم فامیل دست بدهم همه مرا مسخره میکنند چون من مثل تو بزرگ نیستم.....گفتم در این شک نکن که مسخره ات میکنند.... باز هم از من پرسید چرا اگر بخواهیم به احکام عمل کنیم ما را مسخره میکنند....راستش جواب این سوال را نمیدانستم..... مادرم میگوید حکومت برای این که حکومت کند ما خانواده ها را به جان هم می اندازد..... مادرم راست میگوید؟.....اینجا باید هر چه در مورد رهبر میشنوی به روی خود نیاوری و تنها در درون گر بگیری چون اگر چیزی بگویی جو خانه متشنج میشود و دعوا راه می افتد....ولی اگر درمورد چیزهای دیگر دعوا کردی خیلی اشکالی ندارد...چون بقیه چیزها ممکن است ارزش داشته باشد ولی مادرم میگوید که حکومت و آدمهای دیگر ارزش ندارند که ما بر سرشان دعوا بیفتیم...اینجا اگر بخواهی چیزی را توضیح دهی که اسمش طرفداری از رئیس جمهور باشد سرت داد میزنند حتی اگر درست باشد....اینجا اگر بعد از شنیدن داد بغض کنی نباید گوشه ای بنشینی و گریه کنی.....اگر این کار بکنی اعصاب همه خورد میشود و مادرت ناراحت میشود و باتو سر سنگین میشود ..... پدرم میگوید حاج آقا صانعی گفته که استناد به رادیو تلویزیونی که مردم را فریب میدهند حرام است ...این را میدانم که پدرم راست میگوید ولی در اینش مانده ام منظور از رادیو تلویزیونی که فریب نمیدهند همانهایی هستند که حقوقشان را از دولت هایی میگرند که نمیگذراند آّب خوش از گلوی مسلمانها پایین برود یا نه.....مادرم یکبار گفته بود ما زیر خط فقر هستیم ....کمی شک دارم...زیر خط فقر چگونه محاسبه میشود؟ اگر خانواده ای اتاق نشیمن و راهرو و آشپز خانه شان را سنگ فرش کنند و دمپایی روفرشی بگیرند و فرش هایشان را عوض کنند و یا قصد داشته باشند که مبل هایشان را هم تعویض کنند و برای لامپ های خانه شان 60 هزار تومان خرج کنند زیر خط فقر محسوب میشوند؟....البته این را میدانم که جزو پولدارها نیستیم ولی....آهان یک اعترافی بکنم شاید منظور مادرم به کفش های سوراخ من یا شلوار زانو در آورده من باشد آخر میدانی چه شده است گفتم خانواده فعلا در حال ساخت و ساز است ممکن است بهشان فشار بیاید چند صباحی با اینها سر بکنم بعد میخرم... شاید منظور مادرم این بود......
گاهی حس میکنم که چقدر راست میگفتند که در آخرالزمان نگه داشتن دین مانند گرفتن ذغال (یا نمیدانم آهن گداخته) در دست است.....من هم کمی دستم که نه قلبم میسوزد....البته فکر کنم بیشتر به خاطر دلتنگیست (بشنو از نی چون حکایت میکند از جدایی ها شکایت میکند) خیالت راحت باشد خدا ، دلم حالا حالا ها جا برای سوختن دارد...
(داخل پرانتز بگویم که من دیگر کفش هایم سوراخ نیست چون به همراه خواهر کوچولو رفتیم خرید،این را گفتم که حفظ کلاس کرده باشم!! چون اینجا میگویند دکترها باید تریپ کاری خود را حفظ کنند!!!)
به قول دکی فرهنگ که میگه : ای خالق دلسوز و مهربان، از تو برای همه آرامش الهی می طلبم ،
برای همه دلی شاد و قلبی مهربان می طلبم ، برای همه گشایش امور می طلبم ، برای همه معنویت روز افزون می طلبم...
خدای قادر من ، هم اکنون به لطف بیکرانت همه چیز و همه کس توانگرم میسازد و باور دارم قدرت بی پایان تو و دست مهر و یاری ات در همه مسائل زندگی به یاری ام میشتابد پس آسوده خاطر اداره همه امورم و گشایش همه مسائلم را به اداره قدرتمند تو میسپارم...
تماس فرت.......
نوشته شده توسط : بنده ی خدا